-‘๑’-ﬤسـ ـ ـتــهـ ـآے یـפֿـ زﬤه-‘๑’-
دوری از من! اما… به تو اندیشیدن را،عادتی ساخته ام بهر تنهایی خویش…
با مـטּ پیاבه راه بیا
בور این خـ ـیاباـטּ ها بچرخیم
شایـב
مرבم هوس کرבه باشنـב
خوشبختے را شانه به شانه ببیننـב
_____בستهاے یخــ زבــهـــــــــ
نوشته شده در یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:پیاده,قدم زدن,دلتنگی,خوشبختی,دستهای یخ زده,کلبه ی یخی,, ساعت
18:22 توسط Ḡøʟℯ ¥αḱн| دلت میاد نظر ندی؟ |